معنی لقب حوا
حل جدول
لغت نامه دهخدا
حوا. [ح َوْ وا] (اِخ) تلفظ فارسی حواء مادر آدمیان. زوجه ٔ آدم. اسمی است که آدم زوجه ٔ خود را بدان نامید و به معنی زندگی است و بدان واسطه حوا به ام البشر ملقب شد و چون حوا اطاعت امر حضرت اقدس الهی را ننمود، خداوند عالم غم و حزن او را دوچندان ساخت. گفتند که بزحمت اولادهاخواهی زایید و اشتیاق تو بشوهرت خواهد بود و او بر تو تسلط خواهد داشت. (قاموس کتاب مقدس):
بارت خبر آرد از آب حیوان
برگت خبر آرد ز روی حوا.
ناصرخسرو.
سعدی خویشتنم خوان که به معنی بتوام
گر بصورت نسب از آدم و حوا دارم.
سعدی.
حدیث عشق اگر گویی گناه است
گناه، اول ز آدم بود و حوا.
سعدی.
رجوع به حواء شود.
ننه حوا
ننه حوا. [ن َ ن َ / ن ِ ح َوْ وا] (اِخ) در تداول، حوا. مادر آدمیان. مقابل باباآدم. رجوع به حوا شود. || (اِ مرکب) در گیاه شناسی، نام گیاهی است از تیره ٔ چتریان که یکساله است و برگهائی شبیه برگ زردک دارد و ارتفاعش بین 30 تا 90 سانتی متر است و به طور خودرو در آسیای صغیر و هندوستان و مصر و ایران و مناطق بحرالرومی می روید. میوه اش بیضی شکل و شبیه میوه ٔ جعفری است ومورد استعمال داروئی دارد و گلهایش سفیدرنگند. از میوه ٔ این گیاه عطری با بوئی مطبوع به دست می آورند که شامل مخلوطی است از تیمول و سیمن. این میوه بادشکن و ضدتهوع است و بعلاوه دارای اثر قابض و محرک قوه ٔ باه است و خاصیت ضدکرم و مدر دارد. نامهای دیگر آن نانخواه، نخوه، انیسون بری، اجواین، اجواین مصری، اجواین هندی، آموس، زنیان، کمون ملوکی، امیوس، اناصون مصری، انیسون مصری، نشوان هندی، انبوس، اجامدون، وومون، کمون السودان، نانوخه، نانخه، برامداریها، امی است. (فرهنگ فارسی معین). و نیز رجوع به نانخواه شود.
فرهنگ عمید
نخستین انسان ماده در ادیان سامی: حدیث عشق اگر گویی گناه است / گناه اول ز حوا بود و آدم (سعدی۲: ۴۸۲)،
از صورتهای فلکی نیمکرۀ شمالی، بهصورت مردی که ماری در دست گرفته، مارافسا،
فرهنگ معین
(حَ وّ) [ع.] (ص.) زن گندمگون.
فرهنگ واژههای فارسی سره
مشیانه
نام های ایرانی
دخترانه، حیات، نام همسر آدم (ع)
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) مونث احوی زن گندمگون، (اسم) از اعلام زنان است.
عربی به فارسی
نام خانوادگی , کنیه , لقب , عنوان , لقب دادن
معادل ابجد
147